۱۳۸۸/۰۷/۲۸
۱۳۸۸/۰۷/۲۷
۱۳۸۸/۰۷/۰۱
زمان برگزاری یاد واره شهدا
۱۳۸۸/۰۶/۲۴
خاطره ای از شهدای یادواره
مجموعه خاطرات
روي زمين كنار خانهشان شروع به كار ميكند؛ زميني كه متعلق به خودشان است. آجر روي آجر. كمكم مصالح ميآورد. هر روز كه ميگذرد، زمين شكل خانه به خود ميگيرد. فصل تابستان، بچههاي دبيرستاني و همسن و سالان او به بازي مشغول هستند. بعضيها هم وقت خود را به بطالت ميگذرانند. محمود ساخت خانه را ادامه ميدهد. از ديگران هم كمك ميگيرد. در بعضي از كارها مثل برقكشي سر رشته دارد. كمكم خانه آماده ميشود. امسال تابستان پربركتي داشته است. با پايان كار ساختمان و همزمان با عروسي خواهر محمود، آنها و خواهرشان همسايه ميشوند. خانه نو را زوجي جوان افتتاح ميكنند.
برگرفته از خاطرات مادر شهيد محمود فامیلی
برگرفته از خاطرات مادر شهيد محمود فامیلی
شهید رشید جعفری
در حالي كه دفترچه پس انداز در دستش بود وارد خانه شد و گفت:«يادته دو سال پيش در بانك پول گذاشته بودم؟ ».گفتم:« آره، چطور مگه؟ ».گفت:« حسابم رو بستم. ».گفتم:« چرا؟».گفت:« چهارده تومان بهش اضافه كرده بودن. از كارمند بانك پرسيدم:’ اين مقدار اضافه چيه؟‘ گفت:’ سود پولته.‘ دوست ندارم هيچ سود پولي وارد زندگيمون بشه. براي همين حسابم رو بستم. ».
پدر شهيد ان رشید ومجید جعفری
پدر شهيد ان رشید ومجید جعفری
شهید مجید جعفری
مدتها بود که نتوانسته بودم گوشت تهيه کنم. گوسفندي ذبح كردم. مجيد گفت:« گوسفند رو براي كسي سر بريدي؟ ».گفتم:« نه، براي خودمونه. ».گفت:« فقط خودمون؟ ».گفتم:« آره، پسرجان! اين يک بره كوچولو بيشتر نبوده، زحمتش رو كشيديم، تابستون از بيابون براش علف آورديم، زمستون توي برف ازش نگهداري كرديم. حالا شده بيست كيلو. الآن وقت استفادمونه ديگه. ».گفت:« موقعي كه مردم گوشت به سختي گيرشون ميياد بخورن، شما چطوري دلتون ميياد اون رو تنهايي استفاده كنين. من وقتي از اين گوشت ميخورم كه به شش هفت تا همسايه داده باشين وگرنه لب بهش نميزنم. ».
پدر شهيد
پدر شهيد
شهید محمد رضا شمس الدین
هفت ماهه بود. جلوي پلههاي آب انبار منزل نشسته بودم. داشتم شيرش ميدادم. چند لحظه حواسم پرت شد و بچه از روي پايم افتاد ته آبانبار و رفت داخل حوضچه پر از آب. گفتم:« يا امام زمان به دادم برس! ».پلهها را دو تا يكي پايين رفتم. بچه را از آب بيرون آوردم. نه زخمي، نه خراشي و نه حتي گريهاي. دست و صورتش را با آب شستم و لباسهايش را عوض كردم.
برگرفته از خاطرات مادر شهيد
برگرفته از خاطرات مادر شهيد
شهید محمد علی عربیان
يكي يكي با او روبوسي كرديم. به اتاق ديگري رفتيم و دور هم نشستيم. به شوخي گفتم:« محمدعلي! چرا شب دامادي اين لباس رو پوشيدي؟».پيراهنش را گرفت و با خنده گفت:« قشنگه، مگه نه؟ ».يكي از بچهها بلند شد و از طرف بقيه هديهمان را به او داد. محمدعلي گفت:« زحمت كشيدين ولي هدف من اين بود كه دور هم باشيم. ».گفتم:« با لباسهاي سادهاي كه پوشيدي، باورم نميشه دامادي. حالا هم كه ميگي كادو نيارين. ».دستهايش را به آسمان گرفت و گفت:« خدا ميدونه اينها مهم نيست. امشب خدا رو شكر ميكنم كه تونستم مراسم عروسي خودم رو راحت و ساده بگيرم. ».
برگرفته از خاطرات عليرضا ناظريه(دوست شهيد)
برگرفته از خاطرات عليرضا ناظريه(دوست شهيد)
برگزاری اولین یاد واره شهدای مسجد حضرت ابوالفضل (ع) پایگاه شهدا
اولین یاد واره تعدادی از شهدای منتصب به پایگاه شهدا
در روز پنج شنبه دوم مهر ماه88 بعد از نماز مغرب وعشاء توسط
پایگاه بسیج شهدا وپایگاه مقاومت کوثر خواهران در محل مسجد حضرت ابوالفضل (ع) جانبازان برگزار می شود .
اسامی شهدای یادواره
شهید محمدرضا شمس الدین
شهید مجید جعفری
شهید رشید جعفری
شهید محمود فامیلی
شهید مرتضی نژاد
شهید محمد علی عربیان
شهید مسعود جدیدی
جانباز شهید علی یار احمدی
شهید محمود محب حسیتی
۱۳۸۷/۰۵/۲۸
تصاویر جشن میلاد امام زمان(عج)
۱۳۸۷/۰۵/۰۸
اشتراک در:
پستها (Atom)